اتحادیه اروپا اخیرا کورسهای مسلکی را برای جوانان در افغانستان تمویل کرده است. من بعد از مدتی وقت گذارندن با نسل تازهای از دختران خیاط در منطقهای روستایی در ولایت دایکندی در قلب افغانستان، میتوانم به جرات بگویم که اینگونه برنامهها نه تنها ارزش پولی دارد بلکه میتواند زندگی دختران را متحول میکند.
عریفه و ۱۴ دختر دیگر از روستای کوچک شیش، شش ماه پیش برای تعلیم به عنوان خیاط انتخاب شدند. در کشوری که حقوق اساسی دختران و زنان رعایت نمیشود، حتی شرکت در چنین کورسی حرکتی جسورانه است. اما این دختران جسور و شجاعاند؛ و البته بلندپرواز.
با حمایت یک مربی فداکار از طرف یک سازمان محلی، آنها یاد گرفتند چهطور برش بزنند، پارچه انتخاب کنند، بدوزند، و چرخهای خیاطی خود را تعمیر و استفاده کنند. آنها همچنین ۱۰ روز صرف یادگیری نحوهٔ ادارهکردن تشبث خود، تعامل با مشتریان، و بازاریابی مستقل کردند. در واقع مجموعهای کامل از مهارتهایی که نیاز دارند.
عریفه، ۱۹ ساله، پیش از انتخاب شدن برای این دورهٔ تعلیماتی، خانهنشین و افسرده و ناامید و اندوهگین بود. گویی زندگی برای او تمام شده بود.
فقر باعث شد که از صنف هشتم به بعد از مکتب محروم شود. طبیعی بود که ترس از مشقت کار خانه، ازدواج زودهنگام و مادرشدن، بدون فرصتی برای ادامه تحصیل او را فرا بگیرد: سرنوشتی که بسیاری از دختران دیگر در سراسر افغانستان، طی ۱۴ ماه گذشته که طالبان به قدرت رسیدند، بدان مبتلا شدند.
این دختران بعد از ۶ ماه تعلیم در کلاسهای تخصصی، شروع به خیاطی در خانههای خودشان کردند. اما هیچ کس از وجود آنها خبر نداشت. هیچ کس نمیدانست ۱۴ خیاط در شهر هستند (یکی از آنها به ایران فرار کرد). کسب و کارشان رونقی نداشت. بعد از شروعی مایوسکننده ــ فقط ۵۰۰ تا ۷۰۰ افغانی در ماه ــ آنها در شیوه کار خود تجدید نظر کردند. هفت نفر از آنها با هم مغازهای را در وسط بازار روستا اجاره کردند. آنها با چرخهای خیاطی و میزهای خود به آنجا نقل مکان کردند، پارچههایشان و تعدادی از نمونه لباسهای آمادهٔ خود را به نمایش گذاشتند، و پوسترهای تبلیغاتی نصب کردند.
در روستای شیش، این اتفاق تازهای بود. این روستای کوچک قبلا هرگز خیاط نداشت. اگر مردم به لباس یا خیاطی نیاز داشتند، باید راه خاکی و ناهموار را تا ولسوالی نیلی، در فاصلهٔ ۲ ساعت، از آنجا طی میکردند. و از آنجایی که این کاری پرهزینه و زمانبر بود، مردم اصولا تمایلی به این کار نداشتند.
تصمیم به بازکردن یک مغازه در روستا، نه تنها برای اهالی روستا منفعت داشت، که زندگی این دختران را هم عوض کرد. و از آن به بعد دیگر موفقیت آنها شروع شد. در آمد ماهانه آنها به ۴۰۰۰ تا ۵۰۰۰ افغانی افزایش یافت. بعد از پرداخت اجاره و مخارج، حدود ۳۵۰۰ افغانی برای عریفه باقی میماند.
عریفه در حالی که میخندد، میگوید: «تعلیمات، دری از فرصت برای من باز کرد». از او پرسیدم متشبث بودن چه حسی دارد؟ میگوید: «خوشحالم که مستقلام و با دست خودم کسب درآمد میکنم. بعد، میخواهم تشبثم را بزرگتر کنم، و به روستاهای دیگر هم گسترش دهم، تا بتوانم چرخهای خیاطی بهتر و پارچههای متنوعتری بخرم».
در جایی که زمانی زن مجرد و خانهنشین باری بر دوش خانواده محسوب میشد، حالا مادر عریفه، زهرا، به من از خوشحالی خود میگوید که اینکه میخواهد فرصتهای بیشتری از این دست برای دختران ببیند.
آنها مدام از سوی روستاییان سفارش کار میگیرند ــ برای کودکان، مردان، و زنان. تحول جالب و رضایتبخش دیگر این است که عریفه و نگین و تیم آنها برخی از لباسهای خود را برای فروش به بازارهای نیلی میفرستند.
در واقع، شهرت آنها در روستا چنان است که دخترانی که هنوز در مکتب هستند بعد از تمام شدن کلاس به دیدن عریفه میآیند تا او به آنها خیاطی بیاموزد. او این کار را رایگان برای آنها انجام میدهد. میگوید: «خیلی فقیرند. هیچ پولی ندارند؛ اصلا نمیتوانند پولی برای یادگرفتن این کار بدهند. ولی من میخواهم به آنها کمک کنم تا آنها هم به این مهارت دست پیدا کنند».
او، هم باهوش است و هم دوزنده ماهریست، امام در عین حال سخاوتمند هم است، و از انتقال آموختههایش به همتایان خود لذت میبرد.
رئیس شورای محل که در انتخاب این دختران برای کورس خیاطی نقش داشت، میگوید: «ما سعی کردیم از طریق این کورس تعلیمات مسلکی، لبخندی روی صورت این دختران بیاوریم و آنها را توانمند کنیم و در این زمانهٔ بحرانی برای دختران و زنان، میخواستیم به آنها امید و فرصت بدهیم».
یک کورس مسلکی که با همکاری یونیسف افغانستان، اتحادیه اروپا و نهادی محلی برگزار شده، توانسته استقلال مالی، خلاقیت، ثبات، توانمندسازی، اعتماد به نفس و امید به آینده بهتر را به زندگی ۱۵ دختر تزریق کند.
نگین میگوید: «مردم محل مرا با این شغل میشناسند؛ به من و کارم احترام میگذارند؛ یکی از چیزهایی که خیلی دوست دارم، صحبت با مشتریان و جلب رضایت آنهاست، بهطوری که دوباره برگردند».