وضعیت زنان در رژیم طالبان رقتانگیز است. جامعهای که زنانش سرکوب شود، جامعهای ضعیف و آسیبپذیر است. اگر طالبان خیال میکنند با تقلیل زنان به موجوداتی بیاراده، میتوانند دوام بیاورند، سخت در اشتباهاند. چون این زنان هستند که نقش اصلی را در پرورش نسلهای بعدی به عهده دارند. و اگر حقوق اساسی از جمله حق تحصیل از آنها سلب شود، آن وقت جامعه در کلیت خود توانایی پیشرفت نخواهد داشت. سرکوب حقوق زنان در افغانستان تحت طالبان هولناک است. شنیدهایم که جهلْ جهل میآورد ولی باید بدانیم که «جهل همیشه نعمت نیست». جنگ در افغانستان تمام شده، اما کشور کماکان در حالِ خونریزی است. شاید خون در خیابانها نباشد، بلکه از زخمهای کاری و عمیق و نامشهودی است که هر روزه بر پیکر انسانیت زده میشود.
آهسته و پیوسته شاهد این خواهیم بود که زنان پزشک، پزشک زنان، و حتی پزشکان اطفال در افغانستان وجود نخواهد داشت. نرخ مرگ و میر نوزادان بالا خواهد رقت، و نسبت جمعیت مرد به زن به هم خواهد خورد، و کل جامعه به پسرفتی بزرگ مبتلا خواهد شد.
افغانستان تنها کشور دنیاست که دخترانش اجازه مکتب رفتن ندارند. در کودکیْ آنها را شوهر میدهند، در معرض خشونت خانگی هستند، و در باتلاق بردگی و بدبختی غرق میشوند. طالبان مکاتب دخترانه را تفتیش کردهاند و صدها دختر دانشآموز بالغ را بیرون انداختهاند. به عقیده آنها، دختر همین که به بلوغ جنسی رسید، در معرض نگاه شهوتآلود مردان قرار دارد. تخمین زده میشود که سه میلیون دختر در افغانستان از آموزش ابتدایی که از سوی سازمان ملل به عنوان حق اساسی شناخته شده، محروم شدهاند.
زندگی زنان افغان، که عملا محدود به دیوارهای خانههایشان است، در حالی که باید برقع بپوشند و بدون همراهی یک مرد فامیل حتی در کشور خودشان آزادی تردد ندارند، لکهٔ ننگی برای بشریت است. زندگی زنان افغانستان را احکام کسانی کنترل میکند که سابقهٔ طولانی در زنستیزی دارند. آنها زنان را تهدیدی علیه خود میبینند و زنان را فقط برای تولید مثل میخواهند.
حق آموزش برای بشر عنصر مهمی بوده است. یک آدم تحصیلکرده، صرفنظر از تبار و مذهب و طبقهٔ اجتماعی، میتواند نیرویی برای تغییرات مثبت باشد. محرومکردن کسی از آموزش، رفتاری ظالمانه، ارتجاعی، و غیرانسانی است، و تلاشی عمدی برای تخریب پیشرفت. این واقعیت که طالبان توانستهاند دخترکان را از مکتب منع کنند ــ هم در گذشته (۲۰۰۱-۱۹۹۶) و هم امروز ــ با تمام وجود باید از سوی تمام کشورها محکوم شود.
به قول ملاله یوسفزی برنده جایزهٔ نوبل: «وقتی دختران به مکتب میروند، کشورهای جنگزده زودتر احیاء میشوند». تحصیل دختران به ایجاد ثبات و پیوند جوامع محلی کمک میکند. و عکس این هم صادق است، یعنی وقتی دختران به مکتب نروند، آن وقت جنگ و ویرانی و هرج و مرج و بیثباتی خواهد بود. برای پیشرفت هر اقتصادی، مشارکت زنان که نیمی از جمعیت هستند، بینهایت اهمیت دارد.
برای کمک به افغانستان برای مهار بحران بشردوستانهای که بعد از تصرف طالبان در سال گذشته شکل گرفت، سازمانها و کشورهای متعددی پیشقدم شدند تا به شرط ادامهٔ تحصیل دختران به این کشور کمک کنند. طالبان ابتدا قبول کردند ولی بعدا عهد خود را شکست تا افراطیونِ زومند را خشنود کنند. طالبان را باید پاسخگو کرد و جامعه بینالمللی باید با صدایی بلند از حق تحصیل دختران حمایت کند. در واقع، در آینده، کمکی که به طالبان داده میشود باید مستقیما متناسب با تعداد دخترانی باشد که به مکاتب میروند. دولتها، سازمانهای بینالمللی، سازمانهای مردمی، و گروههای اجتماعی باید با این دختران ارتباط برقرار کنند و شیوههای متعارف و غیرمتعارف برای آموزش عملی آنها را فراهم کنند.
شاید به نظر آید که بر اساس شرایط امروز، برابری جنسیتیْ رویایی غیرواقعی برای زنان افغانستان باشد. ولی ما میدانیم که آموزش میتواند جهل را به آگاهی از حقوق زنان تبدیل کند. میتواند زنان را توانمند کند، آنها را آزاد کند، و به حق و حقوق خودشان برساند. شاید این زمان ببرد، ولی فقط آموزش و تحصیل است که میتواند جامعهای تساویطلب را پایهگذاری کند: جامعهای که در آن تبعیضی بین مردان و زنان نباشد و کلیشههای جنسیتی بر آن حاکم نباشد.
از آنجا که دموکراسیها بر پایهٔ مفهوم حقوق بشر، برابری، و کرامت انسانی بنا میشوند، به نفع این کشورهاست که رابطهٔ خود را با بقیهٔ ملتها بر اساس سیاستهای خودشان در زمینهٔ برابری جنسیتی، آموزش، و حقوق اساسی تنظیم کنند. موضع دموکراسیها در رابطه با ارزشهای یک جامعهٔ آزاد و لیبرال باید برای ملتهای دیگر روشن شود. دموکراسیها باید به حقوق بشر تعهد داشته باشند و از حقْ دفاع کنند، و برای این کار باید سیاستهای خارجی خود را بر اساس کرامتی که در یک کشور به زنان داده میشود تدوین کنند.